Wednesday, April 22, 2020

ساڵیادی ژیلا حسێنی شاعیری بەهه ستی کورد ( بەشی یەکەم)AVSEQ01

دەس پێیکردنی ئەنجومەنئ ئەدەبی ، هونەری و فەرهه نگی مەولەوی کوری سنە - ب...

دو هفته‌ نامه‌ی لووتکه, [22.04.20 10:58]
دل نوشته های تنهایی



(5)

 ایرج عبادی



فرا خوانی یادها



تنها که می شوی، دلت میگیرد. کلاسیک و مدرنیته را که می خوانی، از تغییرات باور ها متعجب می شوی. دلت می خواهد پست مدرن بیاید و پلی بزند بین حال و گذشته. تا نگاهت را تغییر دهد، دوست می خواهد و نمی تواند کنارت باشد.  می نویسی تا بداند که یاد یاد ها را با خود داری. وقتی به او گفتم : "  حسم نمی کنی، حیرت کرد. نمی دانست که عشق خود حرف میزند. گاهی  شور احساس نیاز به توضیح ندارد، رفتار و حرکت ها خود بانی پیام های درونی می شوند." کسی از کنار دریای خزر آمده بود ، تا قصه ای را بنویسیم ، قصه اش نا تمام ماند و کم آورد. اکنون دوباره می نویسم. تا صدایت و سازت با من از زاگروس سخن بگوید. بلند بالایی  در غرب كشورم که ره به دودمانم می کشد. اهریمنی که نت هایت را به گروگان گرفت ، امانت دار نبود و از خیل ور شکستگان به تقصیر که سد راه ترقی دوست می شوند و لاف از مهر میزنند. تا خود نمدی از این کلاه ببافند.  از این متظاهران ، مانند تو غمگین و دل چرکین می شوم. گریه که میکند ، غمش را جار میزند. سری زیبا و عاشقانه بر روی شانه هایم آرام میگیرد ، یعنی که به تکیه  گاهش نشسته است.  می بوسمش که بداند حسش می کنم. تو هم عجیبی مانند تمامی هم جنس هایت، پیچ و خم های احساست را زود نمی شود دریافت. می خواهی و میگویی، نه! نمی خواهی و میگویی  هستم! چگونه می توانم فال حافظ را برایت تعبیر کنم. که می گوید: " اگر کسی را میخواهی، دووری و فاصله های احساس عشق ، اینهمه نیست!" راستی که پیشه کردم ، می دانستم که دامانت را خواهد گرفت. تا تو هم راست و صادق باشی. اینهمه مهربانی نمی تواند ، به ساحت دورغ نقبی بزند. می نویسمت ، اما  هنوز مانده تا مرا بنویسی. شاید آنروز به آستانه عشق رسیده باشی.پریشان که می شوی، احساس پریشانی رهایم نمی کند. جالب بود که در درخت تعبیر ماه های سال هر دو با فاصله ی ما ههای تولدمان، " درخت سرو بودیم "  و به تعبیر فال درخت، خصوصیت ما  " با وفا " نام گذاری شده است. زود که عصبی میشوی ، غمی وجودم را فرا میگیرد، میدانی " ویران کردن ، ساده است، اما ساختن دشوار است ! "یاد شعری از رودکی شاعر و نوازنده بزرگ کشورمان می افتم.

" بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم

باید به کنترل اعصاب و آرامش خود بیشتر دقت کنیم. آزردن  دوست از عظمت مهربانی می کاهد. بجای تلخی می توان رج رج قند در رفتار و سخنمان چید. که گفته اند" از محبت خار ها ، گل می شود. " داشتم کتابی را می خواندم به نام " بزرگ شهروند کوچک" از محترم خسروی. اند رباب تربیت کودکان. روان شناسی کودک ،بدون درک روانشناسی جامعه امکان پذیر نیست. وقتی برای کودکان شرایطی نا همگون ایجاد می شود  که در  بیشتر نقاشی های آنان  رنگ سیاه به چشم می خورد، فضای فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی آنها را باید تغییر داد. داشتم شرایط زندگی یک کودک ایرانی را با یک کودک ژاپونی مقایسه میکردم.  كشوری که بعد از جنگ دوم جهانی ویران شده بود. اکنون چه شده است که بعد از نزدیک 60 سال این كشور جهان سومی پادشاهی آسیایی به پیشرفته ترین كشور آسیایی تبدیل شده است. فرق است میان کشوری که برای کودکانش شادی ، شور، سلامتی ، هنر و رقص و موسیقی و رشد ریشه ای استعداد هایش را میخواهد و کشوری که به کودکان شعار های تو خالی  و اندوه بار و سیاهی  و دشمنی را ارمغان میدهد. کجای این سیاره ی بزرگ آرمیده ایم که از كشور همسایه خود با همه تحولات تکنولوژیکی و دست آوردهای محیر العقولش بی خبریم ، یا خود را به بی خبری میزنیم تا راه آگاهی و رشد وشناخت  مردم را ببندنیم.من تو را باور کرده ام ، تو هم خود را باور کن. من به تو اعتماد دارم. تو هم به من اعتماد کن. این آغاز شکفتن و رهایی ما از تردید های رایج دشمن خواسته است، اکنون که خود را و توانایی های خود را می شناسی ، به من و خودتت توان حرکت و تحول بخشیده ای. این چنین زیبا تر شده ای! این چنین تغییر را خانه کرده ای. تا بارورتر بسازی.