وەرگێڕانی
شێعرە کوردیە کەم به هۆی داواکاری هاوڕیان و عەزیزانم
دل تنگم
ایرج عبادی
از تو نه
که آمدنت را با آتش سپردی
قوانین برعکس عشق
این چنین بود....
این چنین ..
نه از مشت باد
که غرشی به
جان زمین انداخت
دل تنگم
از عکس سیاە سالی جنگل خشک
و پرندە ی سرگردان سرسبزی
و موسیقی نیامدن دل هراسی های دیروز
از عکس های دروغ و
پهندشت فریب و
دغدغه ی بی دریغ پروانه
و سرخی شجاعت گل
دل تنگم
از زبان مداوم مادران گریه
از آبشار سیلاب های بلا
از لحظه مرگ های خونریز
از سال بعد از سال آمدن سیاە سال و
صدای دلشادی رقص عقربه های ساعت
از، بیمارستان سرشار ویروس اشغالگر باور صدا می زنم
دیوانگی
های آزاد و قلمی شکسته
تا به
واکسن خوش طعم ئازادی
رگ های دربند و زمان را به رقص ساز دهند.
27
اردیبهشت 99