Thursday, February 27, 2014

مخاطب گریزی درمدرنیسم شعر معاصر



مخاطب گریزی درمدرنیسم شعر معاصر


ایرج عبادی


سویه‌ی شاعرانه‌ی یک اثر آشکارکننده‌ی عناصرنا دیدنی آن است!


ناتالی ساروت


تحولات ادبی و فرهنگی درراستای دگرگونی بافت اقتصادی و سیاسی در یک جامعه‌ صورت میگیرد و تاثیر متقابل این سه‌روند بریکدیگر انکار ناپذیر است. فقدان رشد و گستردگی یکی بر ژرف ساخت و رو ساخت دیگری تاثیر متقابل میگذارد، بگونه‌ای که‌ بار منفی خود را بوضوح درکنش یا واکنش آن منعکس می‌نماید. نوام چامسکی بعنوان یک زبان شناس ومتفکر اجتماعی شناخته‌ شده‌ نه‌ تنها در زادگاه‌ خود آمریکا، بلکه‌ در سطح گسترده‌ی جهانی، اشاره‌­ای به‌ جامعه‌ شناسی زبان و روانشناسی آن در پروسه‌ ای فراگیر با ساختاری بی نهایت  متحول در گزاره‌ی ژرف ساخت و روساخت تدوین یک متن دارد. که‌ امر واقع ( discourse)  بکارگیری درست واژگان یا بیان جملات در نهادینه‌کردن تفکر وگویش گوینده‌، در هر زبان رایج  متجلی می شود. در واقع او بافت ساختاری محدود و " زبان همگانی "  و نظریه‌های فردینان دو سوسوری را در هم میزیزد و زبان شناسی  انتقالی  (transformation linguistic) بار ساخت بی نهایت جمله‌ را دراختیار گوینده‌ یا نویسنده‌ قرار می دید.  برای شناخت یک اثر ادبی، اشاره‌ به‌ تقسیم تودرف برای مقوله‌ی مورد بحث ما کار ساز می باشد.
تودورف آثار میخاییل  باختین را به‌ چهار دوره‌ ی پدیدار شناسی (phenomenalogy) ، جامعه‌ شناسیک  ،   (sociology)، زبان شناسیک ( phonology)  و  تاریخ ادبی   )
(The history of literature دسته‌­بندی کرد که‌ می تواند الگویی برای تقسیم بندی و بررسی یک اثر ادبی باشد، که‌ در آن،  "یک متن ادبی، نظام نهایی زبان و کشف امکانات بی پایان آنست."
اگر نظر‌یه‌ی معتبر چامسکی را گواه‌ خلق یک اثر ادبی در اشکال گوناگون کاربردهای زبانی قلمداد کنیم، بی شک تحولات  " هستی زبان " به‌ قول هایدگر  " و  آنچه‌ که‌  در یک اثر ادبی اتفاق می افتد،  بستگی به‌ نقش ، حرکت ، و بازی  واژگان در چینش بافت زبانی خواهد داشت. تحولات ادبی وپروسه‌ی تاریخی دگرگونی سبک ها، چه‌ در ژرف ساخت و یا رو‌ساخت ما را به‌ تغییرات فورمیک رهنون خواهد کرد،که‌ بحث فرمالیسم پیش می آید. تاریخ ادبیات در این راستا به‌ قول شلوفسکی درخلق " رستاخیز واژگان "  در نگرشی فرمالیستی تکوین  یافته‌ است. آنچه‌ که‌ امروز در روند آشنا زدای (defamilization) ، ساختارشکنی ( (destruction، و بازی های زبانی ( words play) و چند معنایی )  ( poly meaningدرادبیات معاصر و به‌ گفته‌ای ادب مدرن مطرح شده‌، که‌ دومقوله‌ی  مجادله‌ برانگیز دیروز و امروز یعنی هنر برای هنر یا هنر برای مردم را به‌ سوی شعر ناب سوق داده‌ است، مشکل اساسی در تلقی شعر ناب است که‌ به‌ کشمکش درک شعر، نوع خلاقیت و نقد آن منجر میگردد. مدعیان این نوع سبک شعر با توسل به‌ نوآوری و آشنا زدایی و خلق چند معنایی در یک متن، دچار سرگیجه‌ی ساختاری و خلق مفاهیم تازه‌ می شوند که‌ در نتیجه‌ منجر به‌ سرگیجه‌ی خوانندگان یا شنوندگان، عدم درک درست ازشعرامروز و گریزمخاطبین خود می گردند. این ادعا که‌ هر واژه‌ یا ساختار تازه‌ای، در شعرمدرن نوآوری وخلاقیت تلقی می شود، پر بیراه‌ است. شعر دارای چار چوب و عناصریست که‌ بر تخیل، تصویر،عاطفه‌،اندیشه‌ وگاه‌ آهنگ تکیه‌ دارد که‌ شعر منثور هم دراین کاتاگوری وتقسیم بندی قرار میگیرد. ویتگنشتاین میگوید: " دربازی فوتبال، برای بازی کنان قواعد مشخصی وجود دارد، اما خلاقیت، شگردها و ویژگی های یک بازیکن درهنگام بازی او را از دیگران متفاوت می نمایاند. این نکته‌  نیز در آیینه‌ شعر،نعل به‌ نعل متصوراست. چگونه‌ می توان در یک بررسی آکادمیک و ادبی مجموعه‌ تکرار اصوات را بازی های زبانی و شعر ناب، یا دراساس شعر نامید، که‌ به‌ باور من به‌ نوعی آنارشیسم شعری منجر شده‌ است.:
در سرته‌ق، و سیاته‌ق
ته‌ق،ته‌ق،ته‌ق،ته‌ق،ته‌ق،ته‌ق
شه‌ق.شه‌ق بعد. ته‌پ، ته‌پ
زه‌ر ه‌،زه‌ره‌ ،زه‌ره‌ ،زه‌ره‌، زرم
جوزه‌، جووز،جووز، جوزانه‌
هلپ، هلپ، هلپ،هلپ
ههڵخستنه‌وه‌
شلقه‌، شلقه‌ ئه‌ که‌م
محمد صالح سووزنی/ شیعری تابۆکانی ده‌مامک
و.........
یا
به‌ زه‌مهه‌یری رۆژه‌وه‌ هه‌ تا هه‌تاو
هه‌ تاو هه‌تا ،هه‌ تا، هه‌ تا هه‌ تا
هه‌ هه‌ هه‌ هه‌ هه‌
شیعڕی " به‌ عینجه‌ و فینجه‌ و چ شار
 خواننده‌ می پرسد؛ چه‌ ابعاد شعری بجز تکرار چند صوت دراین ساختارخوانده‌ یا شنیده‌ می شود؟ دیگر ابتدا تا انتهای این ساختارشکسته‌ وناقص نمی‌ تواند توجیه‌ کننده‌ شعر یا یک خلاقیت ادبی باشد. کجراهه‌ رفتن  ادبی بسیاری از فرمالیست ها، بر مخاطب گریزی افزوده‌ است.آنچنان این گریش باصطلاح برای واقع نمایی یک اثر بگونه‌ای ذهنی گردیده‌ ،که‌ شاعر با ادای صدای رود، پرنده‌ ، سگ یا حیوانی مندرج در اثرش به‌ کار برد واژگانی که‌ خود باید معرف ساختار خود در متن باشند لطمه‌ میزند.
شعر خوب از نظر تی،اس الیوت : شعر خوب: "شعریست که‌ اگر کسی آنرا بخواند،بگوید، که‌ منهم میخواستم همین را بگویم، ولی از عهده‌ی آن بر نیامدم. " نقل از شفیعی کدکنی در کتاب رستاخیز کلمات
دو نازک در آستینت
من غرقم
باورکنید زمین قبل از گالیله‌ زیباتر بود
(رضا علیپور)
یا
یک مربع بگذار
روی آن بنشین
لورکا را یادی نیست
اسپانیا یعنی گاو
قالی ها ( رضا علی پوور)

ترجمه‌ این شعر کردی بفارسی براین نکته‌ تاکید دارد، چه‌ عناصر شعری در این متن وجود دارد. ارتباط دو دست ( ناسک) نازک اگر زیبا هم بدانیمش با زیبایی زمین قبل ازگالیله‌ درکدام تصویر تا ابعاد تخیلی  وجود دارد. "غرق شدن"  شاعر بیربط تر از آن دو. این نوع به‌ اصطلاح خلاقیت فاقد موضوعیت شعری و ارتباط سر از کدامین ناکجا آباد درخواهد آورد؟ از آن نمونه‌ در ساختار آن شعر کم نیست که‌ در این مجال نمی گنجد. نمونه‌ها چه‌ درشعر معاصر فارسی وکوردی فراوان می باشد. تکیه‌ من بر ساختارگرایی کلاسیکی نیست یا به‌ دنبال پیامی فرمایشی و یا در رسای کسی نظم سرودن در محتوای چپدمان یک شعر تاثیرگذار غیرناب نیستم، بلکه‌ من برمفاهیم و ساختار شعری اصرار دارم که‌ به‌ عرصه‌ی شعریت شعر نزدیک شده‌ باشد. نه‌ یک سری چپدمان واژگان لامکان بدون هیچ حس یا ترفند شاعرانه‌ و هنرمندانه‌. حتی قصد من از درج و نوشتن این مقال معنا گرایی یا معنا زدایی در یک متن ادبی نیست، که‌ برآنم هرکسی بنا بر ذوق، عادت و دانش خود از یک خلاقیت ادبی خوشه‌های شاداب انگور شیرین یا تلخ و گندیده‌ خواهد چید، به‌ باور من پا فشاری در بکار بردن، هر‌واژه مستهجن دور از ذهن یا توهین آمیز، آمیزشی یا خارج از نرم اجتماعی و تفکر بعنوان نوآوری، بر یک اثر ادبی و ارزش هنریش صدمه‌ و لطمه‌ وارد میکند. این نکته‌ نفی حضور واژگان تازه‌ در‌ یک بافت هنری نیست.
گاهی در مجمعی، شعری قرائت می شود که‌ شاید هم با کف زدن مواجه‌ شود، اما اشاره‌ به‌ جو حاکم برفضای شعر خوانی، عمده‌تر از درک واقعی شعر صورت میگیرد.
زمانی که‌ شرایط اجتماعی بعد از جنگ سرد، نیاز به‌ حضور پوست مدرنیست ها را احساس کرد، شاید مقوله‌ شک باید عمده‌ می شد. مدرنیسم به‌ متافیزیک در ساختار کلاسیسم از نگاه نیچه‌ شک کرد، و پوست مدرنیست ها به‌ عقلانیت شک کردند و خواستار پلی میان کلاسیسم ومدرینسم شدند تا ارزش های وجودی هردو محفوظ بماند. در این راستا به‌ نوعی ساختارهنری چه‌ با محتویی نو و فرمالیسمی تازه‌ مطرح گردید. پرسش اینست که‌ هنر ناب بدنبال چیست؟
مدعیان این سبک جدید از چیدمان یک اثر ادبی بویژه شعر بر این باورند، که‌ خلق یک اثر هنری تازه‌ که‌ حاوی تصاویر، عاطفه‌ و تخیلی متکثر  و غیر تکراری باشد. حال نقش اندیشه‌ درروند تجربه‌ی شعری نوساناتی دیگرگون خواهد داشت. حافظ شاعر ماندگار ما، هفت قرن قبل بر نوآوری تاکید دارد ، حتی در کتاب  مجموعه‌ اشعار: "شاعر آیینه‌ها "  بیدل دهلوی  بسیاری از نو آوری های شعر معاصر و ساختارشکنی دیده‌ می شود که‌ در گلستان سعدی هم و ......
یک نکته‌ نیست حرف عشق وزین عجب
از هر طرف که‌ می شنوم نا مکرر است

بیدل دهلوی
رای خاطرم غم آفریدند
طفیل چشم من نم آفریدند
چو صبح آنجا که من پرواز دارم
قفس با بال توام آفریدند
عرق گل کرده‌ام از شرم هستی
مرا از چشم شبنم آفریدند
گهر موج آورد آیینه جوهر
دل بی آرزو کم آفریدند
وداع غنچه را گل نام کردند
طرب را ماتم غم آفریدند
علاجی نیست داغ بندگی را
اگر بیشم وگر کم آفریدند
..
 شاید مخاطب تازگی یک اثر را در یک بار خوانش درک نکند و بارت گفتنی: در هر بار خوانش دوباره‌ به‌ نکات تازه‌ ای دست خواهد یاخت که‌ درگذشته‌ برای اومتصور نمی بود. اگر به‌ قول فوکو ما در خوانش یک متن ادبی ، با متن، نویسنده‌ ( مولف )  و خواننده‌ سر وکار داشته‌ باشیم که‌ نقش اساسی را بر خلاف گذشته‌ خواننده‌ دارد، بنگریم. اثری خلق میگردد که‌ دیگر در اختیار مولف‌ نیست، بلکه‌ خواننده‌ و درک وشناخت او این اثر را  محک میزند. پس چه‌ نقصی در چگونگی نوشته‌ی خالق یک متن هنری وجود دارد که‌ مخاطب گریز شده‌ است.
حضور نقد آگاهانه‌ و علمی ادبی، یک ضرورت تاریخی درگسترش و درک ادب معاصرتلقی میشود که‌ متاسفانه‌گاه‌ دچار هوچی بازی، سلیقه‌ ای دیدن ، دوست یا جناح گرایی ، مرید یا مراد پروری ادبی شده‌ که‌ از وظیفه‌ی نقد ادبی یعنی بررسی علمی و آکادمیک  متن، ویژه‌گی های آن  و جدا کردن سره‌‌ از ناسره‌ ، و پاسخگویی  به‌ذوق تشنه‌ ادبی یک اجتماع دور می افتد.. مایاکوفسکی در جایی نوشته‌ بود که‌ :" باید مشت محکمی بر پوزه‌ی عادت های گذشته‌ و ذوق رایج خلق اثر ادبی  زد!"  بسیاری از هنرمندان ما بر این باورند که‌ مایاکوفسکی بعنوان یک شاعر انقلابی وآرمانگرا قبل از فرو پاشی شوروی سابق، بعدها بعنوان شاعری ساختارشکن و فوتوریست معتقد به‌ نگاه‌ هنرمند برای " شکار لحظات "  در خلق یک اثر ادبی بود که‌ از باورهای انقلابیش بعد از مواجه‌ با تضاد ها و بی عدالتی های کمونیست ها و بلشویک­های  مارکسیست لنینست روسی،  دچارسرخوردگی فکری شد و سرانجام هم با ناباوری دست به‌ خود کشی زد. " ذوق عمومی "  به‌ گفته‌ی دریدا ، گاه‌ از درک یک اثرادبی ناب  ساختارشکنانه‌ بگاه‌ نقد و بررسی کاملا بیگانه‌ بوده‌‌ و فاصله‌ میگیرد. مردم ادبیات را گاه‌ از منظری پوپولیستی و شعارهای زود فهم ناسیونالیستی ویا تحزب گرایی جمعی می بینند، که‌ فاقد درک درستی از هنر میشود. معمولا" یک اثر ادبی ساده‌ فهم و یا عامه‌ فهم که‌ بار اجتماعی و هنری هم داشته‌ باشند، زودتر درذهن مخاطب می نشنید.اکنون برخی ازهنر‌مندان  اعتقاد دارند . نباید به‌ خاطر ذوق و درک عمومی، قامت بلند هنر را شکست و آنرا دچار نزول شان نمود تا مورد قبول عامه‌ قرار بگیرد. آنان به‌ این اعتقادند که‌ باید آگاهی جمعی و هنری شنونده‌ یا خواننده‌  ارتقا داد، اگر چه‌ نیاز به‌ زمان باشد. بسیاری از شاعران کلاسیک ما همچون حافظ ، مولوی یا صائب  و ... در دوران خود نیز مورد استقبال و "ذوق عمومی " قرار نداشتند که‌ بعدها مورد تشویق وتوجه‌ قرار گرفتند. بهرصورت واقعیت امرآنست که‌ شاعر می پسندد که‌ با خلق آثاری ماندگار، چگونگی زندگی، افکار و احساساست پنهانی و نا پیدای خود را مانا و نامیرا نگهدارد، که‌ اثری " سهل ممتنع"  از بار هنری و درک آن حکایت نماید
نقش شعر بعنوان یک اثر ادبی هنری در تکوین و تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی یک جامعه‌ بارها از سوی بزرگان درکتاب ها و رسانه‌های جمعی موردکنکاش و مداقه‌ قرارگرفته‌ است. باختین  با دگرگون کردن " نقد ادبی و شناخت شناسی،" منطق مکالمه‌" را پایه‌ گذاری کرد که‌ یک ساحت بینامتنیست، یعنی هر سخن ( به‌ عمد یا غیرعمد، آگاه‌ یا نا آگاه‌)با سخن های پیشین که‌ موضوع مشترکی باهم دارند و با سخن آینده‌ که‌ به‌ یک معنا پیشگویی و پیدایش آنهاست، با آوای هرمتن در این "همسرایی" معنا می یابد.".  او در کتاب " روش فرمال در پژوهش ادبی" در حالیکه‌ نقدی به‌ فرمالیست ها ی روسیه‌ داشت  در همان حال آنها را  " دانشمندانی ارزشمند" نامید. نگاه‌ بینابینی باختین یعنی پلی بین ساختار و فرمالیست می تواند گره‌ گشای آنارشیسم موجود در ادب مدرن فارسی و کوردی باشد.  فرانتیس پونژ می گفت: من می گویم،تو حرف مرا می فهمی، پس ما هستیم" به‌ دیگر سخن اینکه‌ اگر یک اثر هنری درک نشود، فاقد قبول عامه‌ قرار میگیرد، این کار به‌ معنی نفی یک خلاقیت هنری نیست، بلکه‌ به‌ معنای دور شدن از مخاطب است. تاکید باختین بر" ماندگاری یک اثر ادبی"  در قالب شناختی نو، ساختار  و فرمی نو، دلالت بر این مهم دارد. بی شک آشکار است که‌ زبان شعر، زیبایی شناسی آن، بدایع والگوهای امروز آن، با  ساختار و فرم شعر دیروز بسیار متفاوت می باشد. که‌ جهان امروز با جهان دیروز کاملا دگرگون می‌نماید. عناصر شعری هر دوره‌ در بافت مربوط به‌ آن دوره‌ جلوه‌ نمایی می کند. تمایلات هنرمندان، خواسته‌ ها، پیام های دیگری بوجود آمده‌ که‌ با دیروز همخوانی ندارد، هرچند کار هنرمند به‌ عهده‌ گرفتن نقش یک معلم اجتماعی نیست، بلکه‌ یک نمایانگر دردها و شرایط ناهمگون نوعی از زندگیست که‌ خود او نیز درآن حضور دارد.زبان امروز،اشیا پیرامون هنرمند، نگاه او هم بهمراه این همه‌ تغییر،  متفاوت مینماید،که‌ در خلق احساس، عاطفه‌ و خلاقیت های یک متن تاثیرگذار بوده‌‌ است. این  دگرگونی تفاوت مرزهای جغرافیایی را در هم نوردیده‌ است . در شعر شاعران اروپایی ، یا امریکایی مانند، تی،اس الیوت، بودلر، رمبو،  رابرت فراست با  شعرلامارتین، ویکتورهوگو، شکسپیر، جان میلتون بسیار متفاوت شده‌ است.در ادب فارسی شعر نیما، شاملو، اخوان و فروغ با شعر فرخی یزدی، مولوی ویا سعدی هم خوانی ندارد.در ادب کوردی، شعر شیرکو بیکس، گوران  و لطیف هه‌لمت با شعر نالی،وفایی و محوی متفاوت می شود. اگر شعر را که‌ از واژه‌ شعور وآگاهی نشات گرفته‌، بعنوان یک اثر شعورمند بدانیم. پس خلاقیت یک شعر یا یک ساختار شعری منتج به‌ شناخت و آگاهی می شود و اثر تولید شده‌، عنصر آگاهی را با خود حمل کند، تا خوانشی مفید و لذت بخش وهنرمندانه‌ را دراختیار خواننده‌ قرار دهد. در تمامی این تفاوت ها یک نکته‌ آشکار و متجلی ست که‌ آنها درلحظه‌ی اتفاق شعری وسرودن نمی دانند، که‌ چه‌ می خواهند بگویند، و یا چگونه‌ بگویند، که‌ تجربه‌ و دانش شعری، احساس آنها بگاه‌ سرایش نحوه‌ی شکل پذیری مضمون و قالب اثر را تعین می کند. کوتاه‌ یا بلند بودن یک متن هنری، درخلاقیت ایجاز یا اطناب کلام موثر می افتد که‌ می تواند مخاطب گریز باشد. زندگی ماشینی مجال پرگویی و وقت هنرمند را کم رنگ کرده‌ است که‌ در همین رابطه‌ هم خواننده‌ حوصله‌ی خوانش یک اثر طویل و خسته‌ کننده‌ را ندارد.  درهم پیجیدن تصاویر درنه‌ توی یک متن ادبی با چیدمان واژگانی دور از ذهن بعنوان نو آوری یکی دیگر ازعلت های مخاطب گریزی در ادبیات معاصر تلقی می شود. همچنین تکیه‌ بیش ازحد به‌ بازی های زبانی، فرمالیسم و دورشدن از لطافت شعری و حسامیزی درمتن کار درک و لذت بردن از یک اثر هنری را دشوار کرده‌ است که‌ زیبنده‌ است هنرمند در ساختار هنری خود به‌ بازنگری ، تجدید نظر و اصلاحات کیفی ادبی در تولید یک متن هنری بپردازد. نیاز به‌ تجدید نظر در بافت، ساختار و فرمالیسم شعر مدرن یک ضرورت تاریخی محسوب می شود که‌ بی شک این حادثه‌ نه‌ بعنوان بازگشت ادبی، بلکه‌ به‌ عنوان بازنگری ادبی دیر یا زود درادبیات ایران و بویژه کوردستان اتفاق خواهد افتاد تا از نوعی آنارشیسم شعری رایج که‌ این روزها در ادبیات کردستان مشاهده‌ می شود ، به‌ تاملی جدی در ادب معاصر بیانجامد. تا هم شعریت شعری هنری وناب خلق شود و هم از مخاطب گریزی فاصله‌ بگیرد.
منابع
1-ساختار و تاویل متن نوشته‌ی بابک احمدی
2-نوام چامسکی و كتاب نظریه‌ ی زباشناسی انتقالی
3- مقاله‌ی " منطق مکالمه‌"  میخاییل باختین
4- شاعر آیینه‌ها. بیدل دهلوی

No comments: