Friday, January 05, 2007

میتی مالیسم 4

هنوز برایت می نویسم

آفتاب تازه سر زده است. می آیی تا باز رو سریت را بر دارم و شب را تماشاکنم. این دشت تاریک هنوز آبیاری نورمی خواهد و تشنه ی ماهتاب! این یلدا که تو باشی ماندنی ست و آغاز روشنایی ! می گویند تولد نور.گفتی بنویسم - که می نویسی می دانم عشق را انکار نکرده ای.اینجا دو راه وجود دارد- انتخاب با تست. میمانی یا میروی.گذشته را اگر قطع نمی کردی- فاجعه ای سر راهت می نشست. این چشمه را که زاینده است - نمی توانی بخشکانی که خودتت را بی شکوفه کرده ای .برای اینکه بمانی باید کسی باشد که برایت بنویسد.و نوشتن عشق می خواهد و دیدار و در هر شرایطی ماندن. یک شب گفتی که دلت را در باغ دیگری گم کرده ای و من داستان را نا تمام دیدم.باید کسی باشد که بداند این پیچ چند ساعت تا قله راه دارد. این سبدگل یاس را که با خودتت آورده ای- اگر عاشق بمانی در قصه هایم خواهم کاشت.میدانی هر گل قصه ای می شود. تا از خشکسالی دورمان کندو شاید طرح تازه ای تا تو بتوانی حرف بزنی. و من .......

No comments: