Friday, January 05, 2007

ای مرغ های توفان

ای مرغ های طوفان

پرواز تان بلند

آرامش گلوله ی سربی را اینگونه عاشقانه

پذیرفتید

این گونه سر فراز ا- سایه

در کنار این همه گل واژ ه ی مهربانی بدی جا می ماندو انحصار طلبی و زور گویی به سطل اشغال روانه می شود! من دلم می خواهد با نسترن لب هایت شعری را در رسای آزادی انسان بخوانی!

و با شقایق یادهایت برایم از نسیم بنویسی که چه دردی از نا بکار یهای ستم گران زمانه دیدند.آنان که شادی و عاتفه ودوستی را نفهمیدند. ستم و غم های گران را برای مردمان خانه کردند.از نرگس بگویم که تنها ماند و عشق را که در تازه ترین بهار خود در کنار گلهای باغچه اعدام کردند.و یاس را که به داس کشیدند. شاپرک بال ها ی ما را که شکستند! به من بگویید این پروانه ها ی شیرین رخسارکدام دشت را دوست دارند؟ کدام آبی صداقت را ؟ وقتی شقایق را پر پر می کردند من می گریستم و با لا له ی اشکهایم برایت از صاعقه و تند باد ی نا خواسته مینوشتم!

برا ی اینکه بال به بال هم بگذاریم یک آسمان جا داریم.یک دشت پراز نم نم خاطره این انتظار بزرگی نیست. عدالت و آزادی و سر فرازی این محبوب فراموش شده صدایمان می زند.با این همه گل های همیشه بهار و مرغ های عاشق شایسته نیست که ما در اسارت و تنها و دور از هم ثانیه های فرو رفتن عمر را بشماریم!

No comments: